رستمخانی، میرزاعلی (4 فروردین ۱۳۳۲-26 اسفند ۱۳۶۳)، فرمانده محور (تیپ)، لشکر۳۱ عاشورا، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
میرزاعلی، در روستای علیآباد معینی (در ۳۰ کیلومتری شمال شهر زنجان) از توابع بخش مرکزی شهرستان زنجان متولد شد. پدرش سیفعلی کشاورز بود و مادرش گرجی کریمی نام داشت. او فرزند ارشد خانواده بود و یک خواهر و چهار برادر داشت (بنیاد ... ، خلاصه ... ).
او دوران کودکی و نوجوانیاش را در روستا سپری کرد؛ ابتدا روخوانی قرآن را نزد مادربزرگش آموخت، سپس برای یادگیری تجوید قرآن به مکتبخانه رفت، بخشی از مقطع ابتدایی را در منزل فردی به نام کربلایی جعفر آموخت و بعد از ورود سپاهی دانش به روستا، دورۀ ابتدایی را در مدرسه تکمیل کرد (توکلی، ص۱۱۴).
میرزاعلی سپس به کار کشاورزی پرداخت. مدت کمی پس از ازدواجش با کوچکخانم قهرمانی، در ۱۵ خرداد ۱۳۵۵ به خدمت سربازی رفت و بعد گذراندن دورۀ آموزش عمومی در پادگان آموزشی چهلدختر سبزوار، در تیپ۵۵ هوابرد شیراز خدمتش را در ۱۵ خرداد ۱۳۵۷ به اتمام میرساند (نیروهای مسلح ... ). او همچنین در خلال خدمت، دورۀ آموزش چتربازی را نیز در ۳۰ آذر ۱۳۵۵ گذراند (نیروی زمینی ... ، گواهی-نامه ... ). او با وجود تمرینات شدید روزانه و سختگیریهای افسران و درجه داران، بدون سحری روزه میگرفت و فرایض دینیاش را بهجا میآورد (جرعهنوشان، ش۳، ص۱۲).
میرزاعلی اندکی پس از تولد اولین فرزندش به نام زهرا در ۲ تیر ۱۳۵۷ (ادارۀ ثبت ... ، شناسنامه)، محل سکونتش را به زنجان انتقال داد. سپس به طور جدی در تظاهرات و راهپیماییهای مردمی علیه رژیم پهلوی شرکت کرد («تحقیقات ... »، <زندگینامه ... >، بش).
میرزاعلی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حضور مداوم در مساجد و پایگاههای مقاومت در پیشبرد اهداف انقلاب و امنیت شهر فعالیت میکرد. با تشکیل سپاه پاسداران، او جزو اولین کسانی بود که به عضویت سپاه درآمد و از ۱۵ مرداد ۱۳۵۸ به طور جدی کارش را به عنوان یک نیروی عادی در واحد حفاظت و نگهبانی شروع کرد و پس از مدتی مسئولیت واحد انتظامان را برعهده گرفت. سپس در دی ۱۳۵۸ به همراهی گروهی برای مقابله با هجوم دشمن به جوانرود کرمانشاه رفت و تا ۲۵ اسفند ۱۳۵۸ در آنجا مسئول یکی از پایگاهها بود (سپاه ... ، ستاد ... ؛ همان، فرم مقدماتی ... ؛ جعفری، مصاحبه، ب۱).
میرزاعلی در اواخر فروردین ۱۳۵۹ به همراه گروهی از سپاهیها به بیجار رفت و به مدت سه تا چهار ماه در پاکسازی روستاهای بین بیجار و دیواندره شرکت کرد (رستمی، ص۵۷؛ صمدینیا، ص۴۱).
با شروع جنگ تحمیلی عراق برضد ایران، میرزاعلی در اواخر پاییز ۱۳۵۹ ش با گروه دوم اعزامی از زنجان به جنوب اعزام شد و در خط پدافندی دارخوین به مدت دو ماه در سمت آرپیجیزن به نبرد با متجاوزین عراقی پرداخت (سپاه، کارت ... ؛ ابوبصیر، ص۱۳۱)، اما از ناحیۀ شکم به شدت زخمی شد و ابتدا به ماهشهر و سپس به زنجان انتقال یافت (توکلی، ص۱۱۷). مادرش میگوید: هیچگاه زخمی شدنش را به ما نمیگفت. یکبار که از ناحیۀ شکم زخمی شده بود، برای مدتی دکتری به منزل میآمد و او را مداوا میکرد، اما اجازه نمیداد محل زخمش را ببینم. تا اینکه خوابم را برایش نقل کردم. وقتی پیراهنش را کنار زد، دیدم شکمش پاره شده و رودههایش معلوم است. خیلی ناراحت شدم. گفت که مادر چیزی نیست، فقط کمی خراش پیدا کرده است (کریمی، مصاحبه).
میرزاعلی در مهر ۱۳۶۰ با سمت سرپرست یک گروهان از رزمندگان بسیجی و پاسدار زنجان به جنوب اعزام و در عملیات ثامنالائمه (5 مهر ۱۳۶۰)، که در جبهۀ جنوبی با هدف شکست حصر آبادان انجام شد، شرکت کرد. گروهان او مأموریت شکستن قسمتی از خط پدافندی دشمن در شمال آبادان را بر عهده داشت (سپاه، کارت؛ سپاه انصارالمهدی(عج) ... ، تأیید سوابق ... ).
دهۀ اول فروردین ۱۳۶۱، سپاه زنجان دو گردان از نیروهای بسیجی را آمادۀ اعزام به جنوب کرده بود که سرپرستی یکی از آنها را به میرزاعلی سپرد تا آنها را به جنوب برساند. نیروها در تیپ۷ دزفول در دو گردان سازماندهی شدند و میرزاعلی با عنوان مشاور در گردان شهدا مستقر شد (ابوبصیر، ص۱۶۰). او همراه با آن گردان تا مرحلۀ سوم عملیات بیتالمقدس (10 اردیبهشت ۱۳۶۱)، که در جبهة جنوبی، غرب رود کارون با هدف آزادسازی خرمشهر و هویزه و جادة اهواز ـ خرمشهر و خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و نیز جادة اهواز ـ آبادان از برد توپخانة دشمن و تأمین مرز بینالمللی صورت گرفت، مأموریت عبور از رود کارون و شکستن خط پدافندی و پیشروی به سوی جادۀ اهواز به خرمشهر را برعهده داشتند (سپاه انصارالمهدی(عج)، تأیید سوابق، ص۱۰).
میرزاعلی سپس در ۲۰ خرداد ۱۳۶۱ به فرماندهی گردان صاحبالزمان(عج)، جمعی تیپ۱۷ قم منصوب شد (رستمخانی، یادداشت، سند مورخ ) و در عملیات رمضان (22 تیر ۱۳۶۱)، که در جبهۀ جنوبی، شرق بصره با هدف تهدید بصره از شرق و حضور در حاشیة شطالعرب انجام گرفت، شرکت کرد. گردان او مسئولیت یک کیلومتر از خط آفندی را بر عهده داشت (ابوبصیر، ص۲۱۰؛ اشعری و کربلایی، ص۱۵۵). او در این عملیات از ناحیۀ دست، بازو و پا به شدت زخمی شد. در زمان مجروحیتش، مهدی زینالدین (شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳) (فرمانده لشکر) به ملاقاتش رفت و به او گفت: « تو باید امام جماعت باشی چرا که یک قدم از ما به خدا نزدیکتر شدهای» (مردی که ... ، ص۱۲).
میرزاعلی پس از طی مراحل آمادهسازی نیروها، در بهمن ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان امام محمدتقی(ع) جمعی تیپ الهادی(ع) لشکر۱۷ علیبن ابیطالب(ع) در عملیات والفجر مقدماتی (17 بهمن ۱۳۶۱)، که در جبهۀ جنوبی، شمال چزابه، با هدف پیشروی به سوی العمارة عراق و تهدید بصره از شرق صورت گرفت، شرکت کرد (زارعزاده، ص۱۳۳) و در شب اول عملیات، پشتیبان یکی از گردانهای خطشکن بودند که به وظیفهشان خوب عمل کردند (احمدی، ص۲۴۲).
میرزاعلی پس از آن به همراه لشکر۱۷ در عملیات والفجر۳ (7 مرداد ۱۳۶۲)، در جبهۀ میانی به منظور تأمین شهر و دشت مهران و جاده ایلام به دهلران انجام شد)، شرکت کرد. گردان او (احتمالاً موسیبن جعفر(ع)) در مرحلۀ دوم عملیات وارد شهر مهران شد و به مقابله با پاتک دشمن بعثی پرداخت. آنها توانستند نیروهای دشمن را منهدم و از شهر بیرون کنند (همو، صص ۲۶۱ و ۲۶۲).
در عملیات والفجر۴ (27 مهر ۱۳۶۲)، در جبهۀ شمالغرب به منظور تصرف دره شیلر و شهر پنجوین و انسداد معابر تردد ضد انقلاب در خاک عراق انجام شد، میرزاعلی جانشین فرمانده محور در لشکر۱۷ علیبن ابیطالب(ع) بود و با محمد بنیادی (شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۶۲) کار می-کرد (همو، ص۲۷۲؛ ابوبصیر، ص۲۷۹).
پس از آن، میرزاعلی همراه نیروهای لشکر به جنوب رفت و کارهای مقدماتی و آمادهسازی نیروها را برای شرکت در عملیات خیبر (3 اسفند ۱۳۶۲)، در جبهۀ جنوبی، هورالهویزه (هورالعظیم، غرب دشت آزادگان) که با هدف عبور از هور و تهدید بصره از شمال انجام شد، به انجام رساند. او در این عملیات جانشین فرمانده محور۱، رضا حسنپور (شهادت: ۱۴ اسفند ۱۳۶۲) در لشکر۱۷ علیبن ابیطالب(ع) بود (همو، ص۲۹۱؛ زارعپور، ص۱۷۴).
میرزاعلی در مرداد ۱۳۶۳ از طرف لشکر۱۷ به عنوان تشویقی به زیارت خانه خدا رفت (توکلی، ص۱۲۳). او در اسفند ۱۳۶۳ بعد از انتقال نیروهای زنجانی به لشکر۳۱ عاشورا با سمت فرمانده محور اول لشکر در عملیات بدر (19 اسفند ۱۳۶۳)، در جبهۀ جنوبی، هورالهویزه با هدف قطع جادة بصره ـ العماره و تهدید بصره از شمال شرکت کرد شرکت کرد (معبودی، ص۱۴۴) و در آن سوی دجله و در کنار جاده العماره به بصره به شهادت رسید و پیکرش در منطقۀ عملیاتی باقی ماند (سپاه، تأییدیۀ شهادت) تا اینکه در ۵ اردیبهشت ۱۳۷۴ پیکرش کشف و پس از تششیع در مزار پایین شهر زنجان به خاک سپرده شد (ستاد کل ... ، فرم شناسایی ... ).
یکی از همرزمانش میگوید: چند ساعت قبل از شهادت حاج میرزاعلی در عملیات بدر که آتش دشمن بسیار سنگین بود و هیچکس توان حرکت نداشت، نگاهم به چهرۀ حاجی افتاد که داشت با بیسیم صحبت میکرد. تماس که قطع شد، لحظهای نشست و آتش بیامان دشمن را تماشا کرد. ناگهان از جایش بلند شد و سر پا ایستاد و خود را در معرض آتش و ترکشها قرار داد. هر چه اصرار کردیم که بنشیند گوش نکرد. شدت آتش که کم شد به او گفتم که این چه کاری بود که کردی؟ گفت: یکدفعه احساس کردم که شدت آتش دشمن میخواهد عزمم را بشکند و روحیهام را نابود کند. با خود فکر کردم که هدف این آتشها نه تن من، بلکه اعتقادات من است، ایستادم تا شکستش دهم (عزتی، مصاحبه با همرزم).
شهید حاج میرزاعلی رستمخانی در نامهای به عنوان وصیتنامه ضمن درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی و شهدای انقلاب از صدر اسلام تاکنون و مردم قهرمان پرور ایران و مخصوصاً خانواده عزیز شهدا نوشته است: از ملّت مسلمان و جوانان غیور و شیرزنهای باحجاب انتظار میرود با شجاعت و رشادت و بدون هیچ واهمهای راه شهدای گلگون کفن را ادامه دهند. جهاد در راه خدا وظیفۀ یک فرد مسلمان است امّا امّا امّا برادرم، به خدا قسم خیلی میترسم، چون خودت میدانی جهاد فی سبیل الله خیلی مشکل است و شیطان لعین در هر گوشه و کنار کمین کرده و میترسم به تور شیطان برخورم و دیگر راه چارهای پیدا نباشد. چون میدانی این تعریفها مغروریت میآورد و اگر خدای ناکرده اینطور شد در دامن شیطان افتادهام.
لیکن واقعیت است که امام فرمود: اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. چون امام پاسدار را میشناسد و ما از آن پاسداران خیلی فاصله داریم، هنوز راه زیادی در پیش است که تا به آنها برسیم. برادرم، اگر میبینی سپاه در ایران و در کل جهان مطرح میشود و جهانخوران شرق و غرب از سپاه وحشت دارند، اگر میبینی مردم مسلمان و محرومین جهان سپاه را امید خود میدانند، اول همه از برکت رهبری امام عزیز (خمینی بت شکن) است و بعد آن شهدائی که عاشقانه رفتند و به خون خود غلطیدند و هدفشان فقط و فقط فی سبیل الله بود. باز از خدا عاجزانه خواستارم که همۀ ما را از پاسداران اسلام حساب کند. خدا را شکر میکنم که عمر ما در این تاریخ شروع شد و لااقل ندای اسلام را شنیدیم. یک آرزو دارم، نه آن که شعار بدهم و آن این است که در بستر مرگ نمیرم و در دست دشمنان اسلام به شهادت برسم (رستمخانی، وصیتنامه، سند مورخ ۱۳ مهر ۱۳۶۲).
مآخذ:
ابوبصیر، خلیل، ابوبصیر (خاطرات)، به کوشش فرزاد بیات موحد، تهران: نشر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ۱۴۰۰ ش؛ احمدی، امیرعلی، صورتهای خاکی (خاطرات)، به کوشش فرزاد بیات موحد، تهران: نشر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۹۳ ش؛ ادارۀ ثبت احوال شهرستان زنجان، شناسنامه، سند بیتا، شم بازیابی ۱۵۶۰۳۰۳ شHZ ، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان؛ اشعری مقدم، محمدرضا و مهدی کربلایی، چزابه تا زید (کارنامۀ عملیاتی لشکر۱۷ در دوران دفاع مقدس)، قم: نشر بین-الحرمین، ۱۳۹۶؛ جعفری، غلامرضا (همرزم شهید)، مصاحبه، سند بیتا، شم بازیابی ۱۵۶۱۰۰۶۱ شHZ ، موجود در همانجا؛ بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان،. خلاصه پرونده، سند بیتا، شم بازیابی ۱۵۶۰۵۰۱۱ شHZ، موجود در همانجا؛ تحقیقات منتشر نشدۀ بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان، زندگینامۀ شهید میرزاعلی رستمخانی، بش ۱۵۶۰۶۰۱۱ شHZ، موجود در همانجا؛ توکلی، یعقوب، فرهنگنامه جاودانههای تاریخ، دفتر چهارم، زندگینامه شهدای فرمانده استان زنجان، ۱۳۸۲؛ رستمخانی، میرزاعلی، یادداشت، سند مورخ ۲۶ فروردین ۱۳۶۱، شم بازیابی ۱۵۶۱۱۰۲۱ شHZ، موجود در همانجا؛ همان، وصیتنامه، سند مورخ ۱۳ مهر ۱۳۶۲، شم بازیابی ۱۵۶۱۲ شHZ، موجود در همانجا؛ رستمی، ابراهیم-اژدر، ، خاکریزهای آبی (خاطرات)، به کوشش فرزاد بیات موحد، تهران: نشر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۹۵ ش؛ همو (همرزم شهید)، مصاحبه، سند بیتا، شم بازیابی ۱۵۶۱۰۰۲۴ شHZ، موجود در همانجا؛ زارعزاده، نادر، اطلس لشکر۱۷ علیبن ابیطالب(ع) در دوران دفاع مقدس، نشر مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ۱۳۹۹ ش؛ سپاه انصارالمهدی(عج) استان زنجان، تأیید سوابق یگانهای رزم به تاریخ ۲۲/3/1391، به شمارۀ ۲۰۳/1/545/زم، موجود در همانجا؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستاد عملیات جنوب (آبادان)، کارت شناسایی، سند مورخ ۳ مهر ۱۳۶۰، شم بازیابی ۱۵۶۰۷۰۳۲ شHZ، موجود در همانجا؛ همان، ستاد عملیات خوزستان (اهواز)، کارت شناسایی، سند مورخ مهر ۱۳۵۹، شم بازیابی ۱۵۶۰۷۰۲۲ شHZ ، موجود در همانجا؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستاد موقت هماهنگی عملیات سپاه پاسداران در غرب کشور، کارت شناسایی، سند مورخ ۱۱ دی ۱۳۵۸، شم بازیابی ۱۵۶۰۷۰۲۱ شHZ، موجود در همانجا؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زنجان، فرم مقدماتی محاسبۀ درجه، سند بیتا، شم بازیابی ۱۵۶۰۷۰۴۱ شHZ، موجود در همانجا؛ همان، تأییدیۀ شهادت، سند مورخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۴، شم بازیابی ۱۵۶۰۷۰۱۱ شHZ، موجود در همانجا؛ صمدینیا، شیراله، روزهای ارغوانی (خاطرات)، به کوشش فرزاد بیات موحد، تهران: نشر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۹۵ ش؛ کریمی، گرجی (مادر شهید)، مصاحبه، سند بیتا، شم بازیابی ۱۵۶۰۹۰۱۱ شHZ، موجود در همانجا؛ عزتی، منصور (همرزم)، مصاحبه، سند بیتا، شم بازیابی ۱۵۶۱۰۰۵۳ شHZ، موجود در همانجا؛ معبودی، جلال، اطلس لشکر۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس، ۲۵۶ صفحه، ۱۳۹۸؛ « مردی که مردانه ایستاد، معرفی شهید میرزاعلی رستمخانی»، جرعهنوشان، زنجان: ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان، ، پاییز ۱۳۸۸ ش، شم ۳؛ نیروی زمینی شاهنشاهی، گواهینامه پایان آموزش چتربازی، سند مورخ ۳۰ آذر ۱۳۵۵، شم بازیابی ۱۵۶۰۷۰۱۳ شHZ، موجود در همانجا؛ نیروهای مسلح شاهنشاهی، کارت پایان خدمت زیر پرچم، سند بیتا، شم بازیابی ۱۵۶۰۷۰۱۲ شHZ، موجود در همانجا.
/فرزاد بیات موحد/